Â
 «دبستان دولتی خاقانی خنگ.... تاسیس 1314»
این عبارتی بود Ú©Ù‡ با خط زیبای نستعلیق بر روی یک تابلوی قاب گرÙته شده باچوب به ابعاد تقریبی 80 در 150 سانتی متر بر  سردرب یک باغ منزل زیبا Ùˆ بزرگ مقابل جوی آب در Ù…Øله پایین ده متعلق به یک خیر بومی بنام مرØوم Øاج اسماعیل قماشی نصب شده بود .
درب ورودی این مدرسه را با چوب گردو بصورت دولنگه Ùˆ با چارجوبی Ù…ØÚ©Ù… از همین جنس ساخته بودند. برای ورود به صØÙ† مدرسه بایستی درب سنگین مدرسه را برروی پاشنه ی آن با Ú©Ù…ÛŒ زØمت وبا اØتیاط همراه با ترس واضطراب Ù…ÛŒ چرخاندی تا امکان ورود به Øیاط بزرگ مدرسه برایت Ùراهم Ù…ÛŒ شد.  از چند پله Ú©Ù‡ پایین Ù…ÛŒ رÙتی کمی مایل به چب وارد صØÙ† مدرسه Ù…ÛŒ شدی. دور تا دور Øیاط تقریبا"مربعی مدرسه به Ø´Ú©Ù„ پیاده رو سنگ Ùرش شده بود Ùˆ ودر وسط Ù…Øوطه Ú©Ù‡ Øدود 50 سانتیمتر گود تر بود زمین خاکی ، ودر گوشه ای از این Ù…Øوطه بزرگ نیز یک درخت توت وجود داشت ، و گهگاهی بچه ها با تصمیم معلم از کلاس خارج Ùˆ در زیر سایه آن درخت به مطالعه آزاد مشغول ویا همراه آموزگارشان ØŒ کلاس درس  را در این مکان برگزار Ù…ÛŒ کردند.
در میان سکوت  و آرامش روستا همهمه بچه ها همراه با صدای گوش نواز معلمین  و گهگاهی هم در لابلای آن ØŒ صدای جیک جیک گنجشک ها Ùˆ همچنین سایر Øیوانات اهلی Øاضر در منازل نزدیک مدرسه وصدای تÙÙ¾ تÙÙ¾ آسیاب آتشی ابراهیم بیک از جمله صداهایی بودند Ú©Ù‡ به گوش Ù…ÛŒ رسیدند.
در سمت راست Ùˆ همچنین مقابل ذرب ورودی اطاق هایی وجود داشت Ú©Ù‡ به کلاس درس اختصاص داده شده بود.Ùˆ درکنار درب ورودی هر یک از این کلاس ها هم تابلو های Ú©ÙˆÚ†Ú©ÛŒ نصب شده بود Ú©Ù‡ با خط خوش وبا رنگ سÙید روی آن نوشته بودند  کلاس اول - کلاس دوم ..... کلاس ششم Ùˆ....Â
ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø§ÛŒÙ†Ú©Ù‡: تصویر غیر واقعی وشبیه سازی شده است.
خانه مسکونی مدیر Ùˆ دÙتر مدرسه هم آن سوی Øیاط Ùˆ در مقابل درب ورودی با Ùاصله Øدود پانزده متر در داخل یک سالن قرار داشت Ú©Ù‡ انتهای سالن نیز به یک باغچه متعلق به مدرسه ختم Ù…ÛŒ شد.
در داخل باغچه نیز تعدادی درخت انار وجود داشت Ú©Ù‡ ترکه های آن توسط دانش آموزان کلاس ششم بریده وبرای تنبیه همکلاسی ها  یا سایر دانش آموزان یا Øتی خودشان مورد استÙاده قرار Ù…ÛŒ گرÙت. بعضی وقت ها هم برای زهر چشم گرÙتن از بچه ها این گز های تازه را توی یک پارچه خیس پیچانده ونگاه Ù…ÛŒ داشتند تا موقع چوب زدن به بچه ها مورد استÙاده قرار دهند. چونکه چوب های خشک روی دست بچه ها زودتر از موعد شکسته Ù…ÛŒ شد. وامکان تنبیه کامل از معلم ومدیر مدرسه سلب Ù…ÛŒ شد. برای همین چوب ها را برای چند ساعت یا Øتی چند روز در آب Ù…ÛŒ خیساندند تا تازه بماند وموقع چوب زدن بچه ها دوام بیشتری داشته باشد . البته این تنیهات همگانی نبود وبیشتر شامل دانش آموزان تنبل ویا متمرد Ù…ÛŒ شد.
 Â
  لطÙا" شناسایی کنید Ùˆ از صاØبان عکس ها یا بستگانشان  برای خودتان جایزه بگیرید.
ØªÙˆØ¶ÛŒØ Ø§ÛŒÙ†Ú©Ù‡Â Ø¹Ú©Ø³ ها مربوط به  نوآموزان دیروز کلاس ششم ذبستان خنگ (پدر بزرگ های امروز) به همراه استاد ومعلم عزیزشان آقای اربابی (خداØÙظ شان کند) در سال تØصیلی  45-46 Ù…ÛŒ باشند.
 ضمنا" تعدادی از این عزیزان به دیار باقی شتاÙته اند Ú©Ù‡ برای شادی روØشان صلوات Ù…ÛŒÙرستیم.
 Â
آن زمان ها اوضاع واØوال مردم و خانواده ها Ùˆ بالاخص بچه ها  اینجور ÛŒ نبود. بچه ها هم مثل بزرگتر ها هرکدام به تناسب سن Ùˆ سال Ùˆ جنسیت، برای خودشان مسئولیت هایی را عهده دار ودر اداره زندگی Ùˆ تامین معاش خانواده  به نوبه ی خود سهمی داشتند.Â
برخی پدر ومادرها تا آن موقع هنوز Ùرستادن بچه هایشان به مدرسه را نوعی ریسک Ùˆ بلند پروازی و پا توی Ú©ÙØ´ بزرگان تلقی Ùˆ راضی به Ùرستادن بچه های خود به مدرسه (بالا تر از دوره ابتدائی) نمی شدند ومی Ú¯Ùتند:
این بچه های ما Ùقط سواد خواندن ونوشتن را داشته،بتوانند یک نامه ØŒ یا تابلو و دوخط قرآن بخوانند بس است. بیشتر از این  به Ú†Ù‡ کارشون Ù…ÛŒ آید ØŸ اینها آخر هم از راه درس خواندن Ú©Ù‡ چیزی نخواهندشد ØŒ پس بهتر است از همین ابتداء بدنبال کار Ùˆ زتدگی Ùˆ Ú©Ù…Ú© کار Ùˆ عصای پیری خود ما باشند.ما Ú©ÛŒ Ù…ÛŒ توانیم بچه هایمان را به شهر بÙرستیم وبرای شان کرایه خانه وپول قلم ودÙتر وکتاب وکرایه ماشین بدهیم ØŸ همین جا کنار خود ما باشند چند تا گوسÙند چاق کنیم بÙروشیم Ùلان مبلغ Ù…ÛŒ شود. Ú†Ù‡ کسی می خواهد بجای این بچه کارهایمان را انجام بدهد ؟ اصلا" Ú†Ù‡ معلوم این ها آخر کاره ای بشوند؟ همه اجداد ما از همین را Ù‡ ها نان خورده واز گرسنگی هم نمرده اند . رزق Ùˆ روزی ما را هم خدا از همین راه کشاورزی وکارگری Ùˆ آبله دست مقدر کرده Ùˆ چاره ای هم جز ادامه همین زندگی سخت روستایی نداریم والی آخر.....
برخی هم معتقد به تØول وپیشرÙت دنیا بودند ومی گغتند نمی خواهیم بچه هایمان مثل ما در سختی Ùˆ زØمت بمانند. ما اینهمه رنج کشیده ایم بس است. مال دنیا Ú†Ù‡ به درد ما Ù…ÛŒ خورد؟ بهتر است هرچه داریم بÙروشیم وخرج این بچه ها بکنیم. خود ما Ú©Ù‡ توی این دنیا چیزی نشدیم بگذارید Øد اقل این بچه هایمان به یک جایی برسند. ÙˆÙردا ما ها را بخاطر کوتاهی هایمان سرزنش نکنند.
الØمد الله خانواده ما هم مثل عده ای دیگر از گروه دوم بودند وانصاÙا" بردرس خواندن ما اصرار داشتند وتکیه کلام شان هم همیشه این بود Ú©Ù‡ شما قول بدهید خوب درس بخوانید، ماچیزی Ú©Ù‡ نداریم همین خر وگاو Ùˆ خید وباغ خودرا Ù…ÛŒ Ùروشیم خرج تان Ù…ÛŒ کنیم.
به هر Øال ما هم با عشق به داشتن کتاب Ùˆ دÙتر وکی٠و قلم و یاد گرÙتن مطالب جدید و نشستن روی میز ونیمکت های مدرسه  درجمع همسالان وبازی با آنها، برای مدرسه رÙتن Ù„Øظه شماری Ùˆ Ú©Ù„ÛŒ شوق و ذوق داشتیم.روزهای بازگشایی مدرسه که نزدیک Ù…ÛŒ شد واقعا" سراز پا نمی شناختیم ØŒ از ØÙ‚ نگذریم یک مقدار هم بدلیل Ùرار از Ùشار کارها بود. با نزدیک شدن Ùصل مدرسه پدر ومادر ها هم سعی Ù…ÛŒ کردند.Ú©Ù… Ú©Ù…  مسئولیت ما را از کارهای بچه نگهداری Ùˆ کشاورزی Ùˆ باغداری وامثالهم بگیرند وماهم یک Ù†Ùس راØتی Ù…ÛŒ کشیدیم.
 روزهای اول یا دوم مهر Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شد تنها Ùˆ یا همراه مادرمان Ù…ÛŒ رÙتیم  مدرسه Ùˆ ثبت‌نام می‌کردیم. پدرها که معمولا" یا وقت نمی کردند و یا هم تمایلی برای آمدن به مدرسه از خود نشان نمی دادند. اما ØŒ مادرها اغلب ناچار  برایمان وقت Ù…ÛŒ گذاشتند. مادرم خیلی با Øوصله می‌رÙت Ùˆ برایم از پس انداز اندک خود یا بصورت نسیه از مغازه مرØوم Øسن بیک یا مرØوم نژادی یا آقامØمد علی جعÙرپور ،یا هم برادران گنجی یاهمین آقایان خنگی نژاد ویا کربلایی کاظم Ùˆ.... یک یا دو دÙتر40 برگ ویک مدادسوسمار نشان همراه با یک پاک Ú©Ù† ومدادتراش Ù…ÛŒ خرید. آن موقع مغازه دارها دکان های شان را ، بعد از مراجعت از کارهای روزانه  و بیشتر موقع غروب باز Ù…ÛŒ کردند. وخرید های مردم هم بیشتر توی آن ساعت انجام Ù…ÛŒ شد.
به همین دلیل هم اغلب دÙتر Ùˆ قلم Ùˆ لوازم جدید خریداری شده را موقع غروب به خانه Ù…ÛŒ آوردندو ما هم توی نور چراغ با دقت بسیار زیاد به آن خیره شده Ùˆ Ø´Ú©Ù„ ورنگ های آن با دقت بسیار زیاد نگاه Ù…ÛŒ کردیم ولذت Ù…ÛŒ بردیم . بعضی وقت ها هم مادر بزرگ تعدادی تخم مرغ یا شلغم تخم وخاکشیر ویا هم پول نقد Ù…ÛŒ داد تا برای خودمان لوازم التØریر بخریم. خدا رØمت شان کند.
          Â
Â
یادم رÙت بگویم Ù‡Ùته آخر شهریورماه، پدر، با آن ماشین Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù‚Ø¯ÛŒÙ…ÛŒØŒ می‌آمد سربخت ما Ùˆ بعد از اینکه مادر با ملاطÙت ما را پای کار Ù…ÛŒ آورد پدر هم شروع به Ù†Ùت کاری ماشین Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ù…ÛŒ نمود Ùˆ پس از آماده کردن ماشین واستنطاق از مادر Ú©Ù‡ Ú†Ù‡ کسی ماشین را برده وخراب کرده شروع به تراشیدن موهای نسبتا" بلند ما Ù…ÛŒ کرد.
وبعد از مقداری چاله Ùˆ چوله درست کردن، سرمان را از ته می‌تراشید. Ú©Ù„ÛŒ درد داشت، بعضی وقت‌ها ماشین Ø§ØµÙ„Ø§Ø ÙˆØ³Ø· کار گیر می‌کرد Ùˆ پدر همان‌جا، چنان ماشین Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø±Ø§ می‌کشید Ú©Ù‡ پوست از سرمان کَنده می‌شد. یا درØالی Ú©Ù‡ موهای ما لای ماشین در گیر بود در همان Øال دوباره مشغول تعمیر ماشین Ù…ÛŒ شد وقتی صدای Ù†ÙÙ‚ Ù†ÙÙ‚ Ùˆ ناله  ما را Ù…ÛŒ شنید‌ ،بی توجه به دلیل ناله کردن ما می‌گÙت بچه جان خجالت نمی کشی تو دیگر مرد شده‌ای ونبا ید گریه Ú©Ù†ÛŒ.
بگذریم وقتی کار تمام Ù…ÛŒ شد Ùˆ سرمان را از ته Ù…ÛŒ تراشیدند چه Øسی داشتیم .دیگر بچه ها Ú©Ù‡ زودتر سرشان را ماشین کرده ÙˆØالا Ú©Ù…ÛŒ مو داشتند، ما را مسخره Ù…ÛŒ کردند وبرای مان شعر Ù…ÛŒ خواندند.
روز  اول مدرسه Ú©Ù‡ Ù…ÛŒ شد ØµØ¨Ø Ø²ÙˆØ¯ØªØ± بیدار Ù…ÛŒ شدیم ØŒ ØµØ¨Ø Ø®Ø±ÙˆØ³ خوان می‌آمدیم کنار اجاق خانه ÛŒ مادر بزرگ می‌نشستیم Ùˆ مادربزرگ، صبØانه‌مان را به‌راه می‌کرد Ùˆ بعد از خوردن چایی شیرین با خاکه قند های ته سÙره قندان با شکاÙته ها ونبات های معطر وشیره انگور Ùˆ نان Ùˆ یا کماچ یا Ùتیر تازه ØŒ پدربزرگ هم ØŒ به ما یک سکه بزرگ ده ریالی می‌داد.Ú©Ù‡ Ú©Ù„ÛŒ ذوق Ù…ÛŒ کردیم چون آن زمان ها با آن سکه یک تومانی که پدربزرگ هدیه می‌داد، می‌توانستیم یک بسته بیسکویت و چندین آدامس وقلم شیرینی وسیخ چوش یا همان چوشک های رنگارنگ (خوردنیهای مورد علاقه Ùˆ رایج آن زمان ) را یک جا بخریم .
 عشق‌مان این بود Ú©Ù‡ مدرسه شروع بشه ØŒ برویم Ùˆ از شر کارهای کشاورزی Ùˆ باغداری وآلوپوست کردن وچغوک زدن Ùˆ کارهای دیگر کشمان وصØرا راØت شویم . برویم به مغازه ودÙتر وقلم وکتاب بخریم. مداد سوسمارنشان، مداد قرمز Ú¯Ù„ÛŒ Ùˆ ... . Ú©ÛŒÙ‌هایمان، از این Ú©ÛŒÙ‌های دستی یک سگکه یا دو سگکه بود. که بعضی وقت‌ها هم سگک وزیپ های آن گیر می‌کرد Ùˆ باز کردن آن Ú©Ù„ÛŒ مکاÙات داشت .این کی٠ها هم اکثرا" دست دوم از شهر Ù…ÛŒ آوردند ویا هم از خواهر و برادر Ùˆ یا دایی وعمو  یا Ùامیل Ú©Ù‡ بعد از تعمیرات اساسی برایمان آماده Ù…ÛŒ کردند. اکثرا" هم اعتراض داشتیم Ú©Ù‡ صاØب قبلی کی٠چرا کلید آن را Ú¯Ù… کرده است ØŸ
باید با یک کی٠تا چند سال، سر می‌کردیم؛ یک وقت هایی هم  که کی٠را برای تعمیر می دادیم مجبور می‌شدیم کتاب‌هایمان را با کش شلوار یا توی دستمال ببنیدیم. آن موقع این کیسه های پلاستیکی رنگارنگ هم مثل امروز اصلا" وجود نداشت . تا وسایلمان را توی آن گذاشته و دستمان بگیریم و برویم مدرسه.
Â
هریک سالی هم ØŒ پدرمان ما را می‌برد بیرجند Ùˆ برایمان Ú©ÙØ´ ته موتوری (Ú©ÙØ´ چرمی Ú©Ù‡ Ú©ÙÛŒ آن را از لاستیک های Ùرسوده ماشین ها در ست Ù…ÛŒ کردند وهر کار Ù…ÛŒ کردیم اصلا" وابدا" پاره وخراب نمی شد) می‌خرید! یادش بخیر ........ بگذریم
یادم نرÙته است، از کلاس ها ومیز Ùˆ نیمکت‌های قدیمی بگویم . روی این نیمکت ها اغلب سه یا چهار Ù†Ùری می‌نشستیم. نیمکت‌هایی Ú©Ù‡ پایه های آن لق Ùˆ روی پر از میخ و بعضی وقت ها هم روی کÙÛŒ آن  یک شکا٠ممتد وجود داشت Ú©Ù‡ با شیطنت هم نیمکتی های Ùضول گوشت ر ان Ùˆ پا وباسن ما را نیشگون وبه Ø§ØµØ·Ù„Ø§Ø Ù…ØÙ„ÛŒ «پسینگ» Ù…ÛŒ گرÙت.
Â
بعضی وقت ها هم می‌توانستیم مدادها Ùˆ خودکارهایمان را توی این شکا٠ها بگذاریم تا شکا٠آن پرشود ونیشگون نگیرد . تخته‌سیاه روبریمان بود. تخته ها هم مثل امروز یک دست نیود. معمولا" آن را از چند قطعه تخته Ù…ÛŒ ساختند Ú©Ù‡ به مرور زمان از هم جدا Ù…ÛŒ شد. تخته سیاه هم همیشه سیاه رنگ Ùˆ بر روی دیوار آویزان بود. تخته پاک Ú©Ù† را از نمد ÙˆÚ¯Ú† ها راهم خود ما با راهنمایی معلم مان آقای اربابی (خدا ØÙظ شان کند) با استÙاده از پودر Ú¯Ú† قلم مثل پنیر درست میکردیم ØŸ! بعضی وقت‌ها سر پاک‌کردن تخته‌سیاه با دوستان‌مان رقابت Ùˆ دعوا Ù…ÛŒ کردیم.
مبصر کلاس می‌آمد Ùˆ می‌گÙت: ساکت! Ùلانی، بشین! والا اسمت رو روی تخته  می‌نویسم اگر شیطنت ها تکرار Ù…ÛŒ شد جلوی آن ضربدر هم Ù…ÛŒ زد ! آقای مبصر بعضی وقت ها پارتی بازی Ù…ÛŒ کرد واسم رÙقایش را نمی نوشت یا هم با گرÙتن ØÙ‚ Øساب Ú©Ù‡ معمولا" مقداری سنجد یا عناب ومویز یا یک مداد ویا پاک Ú©Ù† نصÙÙ‡ ونیمه بود اسم آن ها را قبل از ورود معلم به کلاس پاک Ù…ÛŒ کرد.
وقتی معلم سر کلاس Ù…ÛŒ آمد با Ùرمان بر پای مبصر همه بلند می‌شدند . معلم درسش را Ù…ÛŒ داد Ùˆ ما هم گوش به ØرÙ‌هایش می‌دادیم Ùˆ مطالب نوشتنی را هم با دقت با مداد یا قلم Ùرانسه ودوات می‌نوشتیم. معلم ها به خوشنویسی خیلی اهمیت Ù…ÛŒ دادند.
 تعدادی از بچه ها هم Øس درس‌خواندن نداشتند Ùˆ بی‌علاقه به درس بودند ومعمولا" به وسیله گز انار تنبیه Ù…ÛŒ شدند. معلم ها هم آن زمان نسبت به دانش آموزان تنبل خیلی بی رØÙ…ÛŒ Ù…ÛŒ کردند. وبا شدت تمام به ک٠دست بچه های دبستانی چوب Ù…ÛŒ زدند.
آن زمان، مثل Øالا تلویزیون‌ نبود مو قع تعطیل شدن مدرسه می‌رÙتیم توی خرمن ها Ú¯Ùله بازی وتÙشله (تیله) بازی Ùˆ الک بازی Ùˆ توپ٠کÙÙ„ÛŒ وخط کوتÙØ´ Ùˆ... بازی Ù…ÛŒ کردیم آن وقت ها معلم ها در روستا بیتوته داشتند بعضی وقت ها هم Ú©Ù‡ برای هواخوری از خانه بیرون Ù…ÛŒ آمدند واگر خدای ناکرده ما را توی Ú©ÙˆÚ†Ù‡ در Øال بازی Ù…ÛŒ دیدند روز بعد به جرم بازی مارا توبیخ وبعضی وقت ها هم کتک Ù…ÛŒ زدند. مخصوصا" اگر درس بلد نبودیم ویا مشق هایمان Ú©Ù… یا نامرتب Ù…ÛŒ نوشتیم دیگر به ما رØÙ… نمی کردند وبه جرم اینکه ما را در Ú©ÙˆÚ†Ù‡ درØال بازی دیده اند بشدت تنبیه Ù…ÛŒ کردند.
اصلا" آن موقع نمی دانم چرا بازی وتÙØ±ÛŒØ Ø¨Ø±Ø§ÛŒ بچه ها جرم نا بخشودنی Øساب Ù…ÛŒ شد. با اینکه معلم ها آنهمه سخت گیری Ù…ÛŒ کردند Ùˆ بچه هارا بی رØمانه تنبیه Ù…ÛŒ کردند. جالب است بدانید علیرغم همه آن خشونت ها  باز هم آن هارا از صمیم قلب دوست Ù…ÛŒ داشتیم . وبسیار علاقه مند بودیم Ú©Ù‡ توی Ú©ÙˆÚ†Ù‡ به تور معلم ها بخوریم تا به ما بگویند Ùلانی برو برای ما از دهنه کاریز یا «چخ پایو » آب تمیز بیار یا Ùلان جنس را از Ùلان مغازه برای ما بخر.اگر چنین ماموریتی به ما Ù…ÛŒ دادند سر از پا نمی شناختیم ومثل جت Ù…ÛŒ دویدیم Ùˆ Ù…ÛŒ رÙتیم وماموریت مان را انجام Ù…ÛŒ دادیم. Øقیقتا" آن ها هم مارا دوست Ù…ÛŒ داشتند. وبرای ما با تمام وجود مایه Ù…ÛŒ گذاشتندوزØمت Ù…ÛŒ کشیدند.
اما الان Ùرق کرده است؛ همه چیز عوض شده است؛ دیگر کسی به آن صورت گیر به موها وبازی بچه ها نمی‌دهد؛ خبری از Ú©ÛŒÙ‌ Ùˆ Ú©Ùش‌های کهنه ودست دوم و وصله دار قدیمی نیست.اگرهم هست خیلی Ú©Ù… است . تلویزیون‌ و ویدئو Ùˆ کامپیوتر ها وکارتون ها وبازی های رایانه ای واینترنت جای آن بازی های بومی وسنتی را گرÙته ØŒ Ùکر Ù…ÛŒ کنم این بازی ‌ها دیگر صÙای قدیم را ندارند.این را از Øال وهوای وخستگی ÙˆÚ©Ù… Øوصلگی بچه ها Ù…ÛŒ شود Ùهمید.
 ماشین‌های Ø§ØµÙ„Ø§Ø Ø³Ø± برقی شده‌اند. بچه ها اغلب به آرایشگاه ها میروند Ø› بچه‌ها با کامپیوتر کار وتØصل می‌کنند،اکثرا" موبایل دارند و ... . یادش بخیر خیلی Øر٠ها ÙˆÚ¯Ùتنی های دیگر دارم Ú©Ù‡ Ùکر Ù…ÛŒ کنم شاید شما هم Øوصله شنیدن Ùˆ خواندنش را نداشته باشید.Ùعلا" خدا ØاÙظ شما ........
یا بدلیل اینکه خیلی ها هم امروز دیگر تجربه Øضور در آن شرایط را ندارندممکن است Øس درک آن را هم بطور طبیعی نداشته باشند. خلاصه اینکه شواهد قرائن نشان Ù…ÛŒ دهد هرچه به سمت تجدید وزندگی های ماشینی می رویم از آن صÙا وصمیمت ها هم Ú©Ù‡ Øقیقتا"ساز گاری بیشتری با Ùطرت انسانی ما دارد Ùاصله گرÙته وبدلیل عدم امکان مقایسه درک آن را هم برای بچه های امروز مشکل وشاید هم غیر ممکن Ù…ÛŒ نماید.
Â
نویسنده :moslemzade|خواندنی ها | ارسال نظر: 0 |