عنوان خبرشیخ ابوالحسن خرقانی کیست؟
(شاخه: دانستنی ها)
ارسال شده توسط moslem
سه شنبه 27 خرداد 1393 - 21:35:03


قبلا" در معرفی اجمالی عارف بزرگ اهل هرات ومقیم ومدفون در روستای حنگ « درویش حسین گرگانی» به نقل از کتاب ارزشمند بهارستان اثر مرحوم آیتی مطالبی را به عرض رساندیم و از جمله نقل شد که : حسامی نامی اورا این طور معرفی نموده است.

درویش حسین گرگانی ....... حسامی نامی اورا بدینگونه تذکر داشته است .عابد وزاهد وسالک ناسک،مرشد حقانی، درویش حسین گرگانی،که   زمان ما به وجود شریفش مزین است.

عارفی عالمی است ربانی                ثانی اثنین شیخ خرقانی

حالیا مثل اوعزیزی نیست                  گنج قارون برش پشیزی نیست

بسکه در انزوا همی کوشد               خواهد از خویش خویش راپوشد

اقامتش در قریه خنگ وربخت است . اهل هرات ، وارباب بلوکات بدان ذات مرضیه الصفات درمقام ارادت واعتقادند.همواره کوکبش سعید ودولت فقرش برمزید باد.

به لحاظ اینکه بر اساس این تعریف درویش حسین گرگانی«ثانی اثنین»و درواقع  مشابه و المثنی شیخ خرقانی معرفی شده بدون هیچگونه دخل وتصزف واظهار نظری به معرفی این عارف بزرگ و نامی می پردازیم.   

ابتداء مطلب خود را با این کلام ارزشمند وی آغاز می کنیم که بر سر در خانقاه خود نوشته بود:

« هر کس که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه آنکس که بدرگاه باری تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد » این سخن با ارزش امروزه به عنوان شعار ملی گردشگری کشورمان انتخاب شده است .»

زندگینامه شیخ ابوالحسن خرقانی

به گزارش روز شنبه خبرنگار باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران " ایسکانیوز " معرفی بیشتر و برپایی بزرگداشت این شخصیت عرفانی و دنبال کردن اهداف توسعه گردشگری از این حیث دارای اهمیت بوده که چندی قبل مسئولین گردشگری شهر قارص ترکیه با بهره‌گیری از بقعه و مسجدی منسوب به شیخ ابوالحسن خرقانی و نیز بر مبنای تلاش‌های اخیر دولت ترکیه برای توسعه زیرساخت‌های گردشگری در این کشور ، بعد از قونیه در مسیر تبدیل شدن به یک مقصد فرهنگی در آناتولی برای گردشگران ایرانی است و مهمتر از همه توصیف زیبایی از شاهرود توسط مقام معظم رهبری در سفر آبان ماه ۱۳۸۵ در جمع مردم شاهرود بود که فرمودند : اینجا منطقه‏ى عالِم‏خیز است ؛ منطقه‏ى معلمان دین و اخلاق . در زمان گذشته هم نام بایزید بسطامى و ابوالحسن خرقانى را همه‏ى مسلمانان و مرتبطین با معارف اسلام ولو غیرمسلمان شنیده‏اید . البته امثال بایزید و ابوالحسن خرقانى را با این مدعیان صوفیگرى نباید اشتباه کرد . آنها داستان دیگرى دارند و ماجرا و سخن دیگرى است .

بنای آرامگاه از آجر است و در سال ۱۳۵۲ توسط انجمن آثار ملی بنا شده است . روی قبر شیخ یک قطعه سنگ مرمر است که اشعاری بدین مضمون بر آن حک شده است :

این مرقد شریف که در این مکان بود                  آرامگاه قطب زمین و زمان بود

شیخ الطریقه بوالحسن خارقانی است               این کالبد که در دل خاکش مکان بود . . .

در جوار این آرامگاه مسجدی از دوره ایلخانی بوده که مطابق نوشته برخی از مؤلفین دارای گنبدی مخروطی شکل و آراسته به کاشی‌های زیبا بوده است و در حال حاضر تنها محراب آن باقی مانده که بر خلاف مساجد دیگر منطقه رو به غرب است و دارای خطوطی فارسی از بیانات شیخ که می گوید :
« علی شیخ ما قبله پنج است کعبه قبله مومنان است، بیت المعمور قبله فرشتگان، عرش قبله دعاگویان ،حق قبله جوانمردان، و اما دل قبله خاصان است »
و آیات قرآنی به خط ریحان است و با نقوش گل و بوته تزئین گردیده که توسط سازمان میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری مرمت شده است .
شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی « یا علی بن احمد » عارف بزرگ قرن چهارم و پنجم هجری از چهره های بسیار درخشان عرفان ایرانی است که در آزاد اندیشی و مردم گرائی جهانی و وسعت نظر انسانی و تفکر والای عرفانی ممتاز و کم نظیر است. گفتار و کردار این عارف کیهان گرای ایرانی که در نیمه دوم قرن چهارم و اوایل قرن پنجم هجری در روستای خرقان (قلعه نو خرقان) شاهرود می زیسته است. در طی گذشت نزدیک به یکهزار سال همواره مورد توجه و دقت و مطالعه و سرمشق عارفان و شاعران و متفکران و محققان بوده است .

وی در سال ۳۵۱ یا ۳۵۲ هجری در روستای خرقان شاهرود متولد شده و در روز سه شنبه دهم محرم (عاشورا) سال ۴۲۵ هجری در هفاد و سه سالگی در همان قصبه خرقان جهان را بدرود گفته است. مشهور است که علاوه بر هم شهری وی یعنی بایزید بسطامی عارف بزرگوار و عالی مرتبه قرن دوم و سوم هجری که شیخ و مقتدای حال جذبه و تفکر او بوده است، مانند عارف معروف معاصر خود شیخ ابوسعید ابوالخیر خرقه ارشاد و طریقت از شیخ ابوالعباس احمد بن محمد عبدالکریم قصاب آملی داشته است .

در منقولات و حکایات باقی مانده، آمده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور و ابوعلی سینا فیلسوف نامی و ناصر خسرو قبادیانی علوی، شاعر و متفکر ایرانی که معاصر شیخ ابوالحسن خرقانی بوده اند به خرقان رفته و با وی صحبت داشته و مقام معنوی او را ستوده اند . و نیز گفته اند که سلطان محمود غزنوی پادشاه مقتدر بدیدار شیخ ابوالحسن خرقانی رفته و از وی کسب فیض کرده و نصیحت خواسته است.

از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ ابوالحسن خرقانی، خواجه عبدالله انصاری عارف قرن پنجم هجری است که سالها در خرقان زیسته و از انفاس پر برکت شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض و معلومات کرده است. در مورد ارتباط معنوی بایزید بسطامی عارف قرن دوم و سوم هجری با شیخ ابوالحسن خرقانی که از وفات بایزید ۲۳۴ هجری تا تولد شیخ ابوالحسن ۳۵۱ یا ۳۵۲ هجری، یکصد و هفده یا هیجده سال فاصله است مطالب زیادی در آثار نویسندگان و محققان به ویژه عارفان قرنهای بعد آمده است، که قابل توجه و تأمل می باشد.

از سلطان العارفین بایزید بسطامی نقل کرده اند که هر سال یک بار به رباط دهستان می آمد و بر فراز تلی می ایستاد و همانند کسی که بوی خوشی استشمام نماید نفس می کشید . چون علت را از وی پرسیدند :

گفت زین سو بوی یاری می رسد                     کاندراین ده شهریاری می رسد

بعد چندین سال میزاید شهی                          می زند بر آسمان ها خرگهی

رویش از گلزار حق گلگون بود                           از من او ، اندر مقام افزون بود

چیست نامش؟ گفت نامش بوالحسن                حلیه اش را گفت و ابرو و ذقن

قد او و رنگ او و شکل او                                 یک به یک را گفت از گیسو و رو

شیخ فریدالدین عطار درباره شیخ ابوالحسن خرقانی چنین می نویسد : آن آفتاب الهی ، آن آسمان نامتناهی قطب زمان ابوالحسن خرقانی پیشوای اهل طریقت و راهنمای سالکان راه حقیقت در درگاه حضرت عزت آشنایی عظیم داشت .

شیخ ابوالحسن خرقانی بر سر در خانقاه خود نوشته بود:
« هر کس که در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه آنکس که بدرگاه باری تعالی به جان ارزد، البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد » و امروزه به عنوان شعار ملی گردشگری کشورمان در آمده است ».

از دیگر سخنان والای شیخ ابوالحسن خرقانی که برگزیده ایم اینهاست :

الهی! خلق تو شکر نعمتهای تو کنند - من شکر بودن تو کنم؛ نعمت، بودن توست

عالم بامداد برخیز طلب زیادتی علم کند ، و زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن در بند آن بود که سروری بدل برادری رساند.

کاشکی عقوبت همه خلق، مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید. بهترین چیزها دلیست که در وی هیچ بدی نباشد.

او براستی مرید و شاگرد روحانی سلطان العارفین بایزید بسطامی است که گفته است:

جلال الدین محمد بلخی مولوی عارف بزرگ قرن هفتم هجری، در دفتر چهارم مثنوی، نظریه و گفتار شیخ ابوالحسن خرقانی را درباره پیش بینی جزئیات وجود و ظهور خود توسط بایزید بسطامی در یکصد و تقریبا بیست سال چنین سروده است :

هـچـنـان آمـد کـه او فـرمـوده بـود بـوالـحـسـن از مـردمـان آن را شـنـود

که: حـسـن بـاشـد مـریـد و امتم درس گـیـرد هـر صـبـاح از تـربــتــــم

گفت: من هم نیز خوابش دیده ام وز روان شـیـخ ایـــــن بـشـنـیـده ام

هر صباحی رو نـهـادی سوی گور ایـسـتـادی تـا ضـحـی انـدر حـضـــور

یـا مـثـال شـیـخ پـیـشش آمـدی یا که بی گفتی شکالش حل شدی

تـا یـکـی روزی بـیامـد بـا سـعـود گـورهـا را بـرف نـو پـوشـیـده بـــــود

تـوی بـر تـو بـرفـهـا همچون علم قـبه قـبه دید و شـد جـانـش بـغـــم

بـانگش آمد از حظیره شیخ حی هـا انـا ادعـوک کـی تـسـعی الــــی

هین بیا این سو، بر آوازم شتاب عـالم از برف است روی از من متاب

حال او زآن روز شد خوب و بدید آن عجایـب را کـه اول مــــی شـنید

دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی با ابو علی سینا :

درباره ملاقات شیخ ابوالحسن خرقانی عارف و ابو علی سینا فیلسوف و طبیب مشهور داستانها در کتابها آورده اند ؛ اگر جزئیات این دیدار درست نباشد ؛ با در نظر گرفتن وقایع تاریخی و خط سیر حرکت ابوعلی سینا از گرگانج به جرجان (گرگان) که از طریق طوس و نیشابور و جاجرم و سرحد کومش انجام گرفته ، وقوع این ملاقات مهم تاریخی قطعی است . شیخ فرید الدین عطار نیشابوری درباره ملاقات شیخ ابوالحسن خرقانی و شیخ الرئیس ابوعلی سینا چنین نوشته است :

« نقلست که بوعلی سینا به آوازهً شیخ عزم خرقان کرد، چون به وثاق شیخ آمد ، شیخ به هیزم رفته بود. پرسید که شیخ کجاست؟ زنش گفت : آن زندیق کذاب را چه کنی؟ همچنین بسیار جفا گفت شیخ را ، که زنش منکر او بودی ، حالش چه بودی! بوعلی عزم صحرا کرد تا شیخ را بیند ، شیخ را دید که همی آمد و خرواری درمنه بر شیری نهاده ، بوعلی از دست برفت ، گفت: شیخا این چه حالتست؟ گفت: آری تا ما بار چنان "ماده" گرگی نکشیم "یعنی زن" شیری بار ما نکشد . پس بوثاق باز آمد ، بوعلی بنشست و سخن آغاز کرد و بسی گفت، شیخ پاره ای گل در آب کرده بود تا دیواری عمارت کند، دلش بگرفت، برخاست و گفت مرا معذور دار که این دیوار را عمارت می باید کرد، و بر سر دیوار شد، ناگاه تبر از دستش بیفتاد، بوعلی برخاست تا آن تبر بدستش باز دهد، پیش از آنکه بوعلی آنجا رسید آن تبر برخاست و بدست شیخ باز شد. بوعلی یکبارگی اینجا از دست برفت و تصدیقی عظیم بدین حدیثش پدید آمد تا بعد از آن طریقت به فلسفه کشید، چنانکه معلوم هست» « دانش، علم. و بینش، عرفان.»

سلطان محمود غزنوی در خانقاه شیخ ابوالحسن خرقانی

بطوریکه نوشته اند سلطان محمود غزنوی در سفری که به تسخیر شهرهای مرکزی ایران « ری و اصفهان » و انقراض سلسله آل بویه «دیلمیان» منجر گردید (420 هجری) چند روزی در ولایت قومس «کومش» توقف کرده و با شیخ ابوالحسن خرقانی در قصبه خرقان بسطام ملاقات نموده است. بررسی جوانب مختلف این دیدار تاریخی و معنوی و طرز برخورد و سئوال و جواب دلنشین این عارف جلیل القدر ایرانی با سلطان محمود مقتدر و جبار، و همچنین تأثیر عمیق و شگرف افکار بلند و وسعت نظر بی انتها و وارستگی و بی نیازی و بی هراسی حیرت انگیز شیخ در سلطان وقت و فرد شاخص عرصه سیاست مشرق ایران که بی ارزشی جلال و جبروت و قدرت و مال و مقام دنیائی را در مقابل حقیقت عرفان و معنویت مجسم می کند، از نظر اخلاقی و اجتماعی و عقیدتی بسیار جالب توجه و از لحاظ تاریخی ارزنده و آموزنده است .

شیخ فریدالدین عطار نیشابوری عارف محقق قرن ششم و هفتم هجری جزئیات این دیدار تاریخی را چنین بیان داشته است:

« نقل است که وقتی سلطان محمود وعده داده بود، ایاز را. خلعت خویش را در تو خواهیم پوشیدن و تیغ برهنه بالای سر تو برسم غلامان من خواهم داشت. چون محمود به زیارت شیخ «ابوالحسن خرقانی» رسول فرستاد که شیخ را بگوئید که سلطان برای تو از غزنین بدینجا آمد، تو نیز برای او از خانقاه به خیمهً او درآی ؛ و رسول را گفت اگر نیاید این آیت برخوانید، قوله تعالی: « واطیعو الله و اطیعو الرسول و اولی الامرمنکم»

رسول پیغام بگزارد. شیخ گفت: مرا معذور دارید. این آیت برو خواندند، شیخ گفت: محمود را بگوئید که: چنان در اطیعو الله مستغرقم که در اطیعو الرسول خجالتها دارم تا به اولی الامر چه رسد؟! رسول بیامد و به محمود باز گفت. محمود را رقت آمده و گفت: برخیزید، که او نه از آن مرد است که ما گمان برده بودیم. پس جامهً خویش را به ایاز داد و در پوشید، و ده کنیزک را جامهً غلامان در بر کرده، و خود به سلاح داری ایاز پیش و پس می آمد، امتحان را رو به صومعهً شیخ نهاد. چون از در صومعه درآمد و سلام کرد، شیخ جواب داد، اما برپا نخاست. پس روی به محمود کرد و در ایاز ننگرید، محمود گفت: برپا نخاستی سلطان را و این همه دام بود، شیخ گفت: دام است اما مرغش تو نه ای؛ پس دست محمود بگرفت و گفت: فرا پیش آی، چون ترا فرا پیش داشته اند. محمود گفت: سخنی بگو. گفت: این نامحرمان را بیرون فرست، محمود اشارت کرد، تا نامحرمان همه بیرون رفتند؛ محمود گفت: مرا از بایزید حکایتی برگو. شیخ گفت: بایزید چنین گفته است: که هر که مرا دید از رقم شقاوت، ایمن شد؛ محمود گفت: از قدم پیغامبر زیادتست؟ و بوجهل و بولهب و چندان منکران او را همی دیدند و از اهل شقاوت، شیخ گفت محمود را که ادب نگه دار و تصرف در ولایت خویش کن، که مصطفی را علیه السلام ندید جز چهار یار او و صحابه او و دلیل بر این چیست؟ قوله تعالی "و تراهم ینظرون الیک و هم لایبصرون"، محمود را از این سخن خوش آمد؛ گفت مرا پندی ده. گفت: چهار چیز نگه دار. اول پرهیز از مناهی و نماز بجماعت، سخاوت و شفقت بر خلق خدا. محمود گفت: مرا دعا کن؛ گفت: خود در این گه دعا می کنم "اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات" گفت: دعاء خاص بگو. گفت: ای محمود عاقبتت محمود باد. پس محمود بدره ای زر پیش شیخ نهاد. شیخ قرص جوین پیش نهاد و گفت: بخور! محمود همی خاوید و در گلویش می گرفت. شیخ گفت: مگر حلقت می گیرد؟ گفت: آری. گفت: میخواهی که ما را این بدره زر تو گلوی بگیرد؟ برگیر که این را " اشاره به زر " سه طلاق داده ایم. محمود گفت: در چیزی کن، البته. گفت: نکنم. گفت: پس مرا از آن خود یادگاری بده، شیخ پیراهن عودی از آن خود بدو داد. محمود چون بازهمی گشت گفت: شیخا خوش صومعه ای داری، گفت: آنهمه داری، این نیز همی بایدت؟ پس در وقت رفتن شیخ او را بر پا خواست. محمود گفت: اول که آمدم التفات نکردی، اکنون بر پای می خیزی. این همه کرامت از چیست آن چه بود؟ شیخ گفت: اول در رعونت پادشاهی و امتحان درآمدی، و به آخر در انکسار و درویشی میروی که آفتاب دولت درویشی بر تو تافته است. اول برای پادشاهی تو برنخاستم، اکنون برای درویشی تو برمی خیزم.»

دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی و شیخ ابوسعید ابوالخیر

از معاصران نامی شیخ ابوالحسن خرقانی، شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف و شاعر مبتکر رباعیات عرفانی است. بطوریکه نوشته اند شیخ ابوسعید بارها به خرقان سفر کرده و با شیخ ابوالحسن صحبت داشته است که ماجرای آنها در کتاب نورالعلوم و اسرار التوحید و تذکرةالاولیاء و دیگر کتابهای مربوط به شرح احوال عارفان به تفضیل آمده است. عطار مینویسد که: شیخ ابوسعید ابوالخیر گفته است: من خشت بودم چون به خرقان رسیدم، گوهر بازگشتم.

خواجه عبدالله انصاری شاگرد و مرید ممتاز شیخ ابوالحسن خرقانی

خواجه عبدالله انصاری "پیر هرات" عارف بزرگ قرن پنجم هجری و گوینده رسائل مقالات و مناجات های خوش آهنگ و دلنشین و سوزناک و سراپا هنر عرفانی از شاگردان و مریدان خاص شیخ ابوالحسن خرقانی بوده است. وی سالها در خرقان بسر برده و در خانقاه خرقان از محضر پر برکت شیخ ابوالحسن خرقانی کسب فیض کرده تا بسر حد کمالات معنوی نائل شده است.

چنانکه خود گفته است :

« مشایخ من در حدیث و علم و شریعت بسیارند. اما پیر من در تصوف و حقیقت شیخ ابوالحسن خرقانی است و اگر او را ندیدمی کجا حقیقت دانستمی.»

خواجه عبدالله انصاری در مناجات و مقالات خود درباره درک فیض از مکتب شیخ بزرگ خرقان چنین آورده است:

عبدالله مردی بود بیابانی، میرفت بطلب آب زندگانی، ناگاه رسید به شیخ ابوالحسن خرقانی، دید چشمهً آب زندگانی، چندان خورد که از خود گشت فانی، که نه عبدالله ماند و نه شیخ ابوالحسن خرقانی، اگر چیزی میدانی من گنجی بودم نهانی، کلید او شیخ ابوالحسن خرقانی.

آثار شیخ ابوالحسن خرقانی

۱- رسالةالخائف الهائم من لومة اللائم. که نظیر آن در اصول طریقت تألیف نشده است.

۲- فواتح الجمال و غیر اینها.

۳- نورالعلوم که شامل ذکر مبانی عرفانی و روایاتی است که با نام شیخ ابوالحسن خرقانی بستگی دارد و نمونه هایی از سخنان اوست که بوسیله یکی از شاگردان و پیروان شیخ در ده باب تدوین شده است که یک نسخه خطی از آن مربوط به قرن هفتم در کتابخانه ی بریتیش مییوزی یم انگلیس نگهداری می شود .

خرقانی ، همچنین از شخصیت های عرفانی ایران است که از دیرباز نظر محققان اروپایی را به خود جلب کرده است و تا کنون چند تن از جمله آربری ، اسپنسر تریمینگهام ، ، ریتر ، لوژی یه دوبورکوی ، ماسینیون و نیکلسون به تفصیل یا اجماع درباره او قلم زده اند و اخیراً خانم کریستین تورتل محقق فرانسوی در خصوص شیخ کتابی تألیف نموده که گوشه ای از تاریخ اجتماعی عرفانی این مرز و بوم را روشن می نماید.




این خبر از طرف khong.ir
( http://khong.ir/news.php?extend.92 )