بن اندو


بُن‌اَندو Bon andow
بُن‌اَندو (بام‌اندود) کاهگل نمودن بام و دیوارهای برونی بناها و سراها را گفته که در اوایل برج میزان به کار می بستند.
خاکش یا مَل بود یا شوشک اگر مَل (رس) بود که خروار خروار با گوال از کشمان آورده و با پَخَل و کاه درهم آمیخته و برهم ریخته و جأویه داده و پرآب کرده، دو روزی برهمان حال وانهاده تا به اشباع رسد زان‌پس لگدکرده و برهم زده تا آماده بر کار شود.
پخل(ساقه‌های گندم) و کاه را برای انسجام و جلوگیری از ترک خوردن می‌افزودند. اگر کاه نبود از کلاته‌آقا خاک شوشک آورده و دیگر به کاه و پخل نیازی نبود زیرا خود شوشْک به تنهایی هم چسبندگی خوبی داشت و هم پس از خشک شدن استحکام و نفوذناپذیری بالایی داشت.
آبی که لازم بود را تین - تین از لب جوی آورده و درون اُوخوره می ریختند. روز بن‌اندو تخته ای با درهای کهنه با قد حدود یک آدم می بستند و آماده کار، با چند تنی از نزدیکان گل را روی تخته ریخته و از آنجا باز بر لب بام زده تا از بیل جدا شده و برای ماله کش انباشت شود.
در روز بن‌اندو کار جَمهوری بود، چنانکه همه اهل تبار و همسایه آمده و کمک می کردند و اگر هم رهگذری بود پس از خدا قوت در پی بیلی می‌گشت و آنروز خداقوتی کمک کار صاحبخانه بود. صاحبسرا هم آتش اسپندی می سوزاند و همه باهم چشمی پاک می کردند....
چشمی پااااااک..... دلی پاااااک...... برکوری چشم هر ناپاک.... تا خطایی نرسد بر محمد و آل محمد صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد)
خوش، خُلقِ محمد گُل، بوی محمد تا خطایی نرسد.... بر محمد و آل محمد صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد)

غذا هم اغلب روزهای بن‌اندو آبگوشت بود. شاید با همه جانکاهی و طاقت‌فرسایی که داشت کار پیچیده ای نبود اما این فرهنگ در درون خود چیزی داشت که ما امروز نداریم و آن باهم و درکنارهم بودن بود...
با هم کار می کردیم با هم می‌خندیدیم و با هم می‌گریستیم....
آنروزها مرهم بودیم بر زخم ها نه چون امروز نمک پاشیم....
براستی که گفته ایرانی، کار جمعی نکرده و نتواند کرد؟!!!
اینها تفکر و تمدن اهل قدیم بود اگر تنها هم شروع میکردی تنها نمی ماندی و با جمع تمام می کردی....
و این روال دیگر امورمان هم بود، چه باغکولی، چه گُل اَرزَده، چه کَالَق چینو، چه درو، چه خرمن‌گل‌کنی و چه هرکار دیگری که جَمهوری می گفتند.... کارها سهل تر، آدم‌ها چالاک تر، روی‌ها گشاده تر، دلها شادان‌تر و برکت‌ها بیشتر....
و شاهد مدعای من هم این ضرب المثل خنگی است: قربُانِ فرد بسیار، هم در خورده، هم در کار -
فرهنگ کار گروهی که امروز دلیل اصلی ترقی جوامع پیشرفته است روزی، جزئی از زندگی ما بود و امروز دیگر نیست....
این کهن فرهنگ ها را کهنه فرهنگ انگاشتیم و قدم در بیراهه هایی نهادیم که متعلق به ما نبود....
تا جایی که زادبوم و زادگاه خود را ننگ پنداشتیم و دهات را که انبوهی فلسفه و اخلاق و فرهنگ داشت را به ورطه نابودی کشاندیم تا فراموش کنیم آنچه را که داشتیم و آنچه را که بودیم و این گسست فرهنگی ما را از نیاکانمان جدا کرد.....
و برای برده کردن مردم و سوار شدن چه راهی بهتر از آنکه از گذشته خود چیزی ندانند.....

به یـــــزدان که گـــــر ما خرد داشتیم کجـــــا این سر انجــــام بد داشتیم
حسن پاکار ۱۴۰۱/۱۱/۲۱


نویسنده :moslem|فرهنگ Ùˆ آداب Ùˆ رسوم | ارسال نظر: 0 | ارسال به یک دوست  نسخه مناسب برای چاپ

شما باید برای ارسال در سایت به سیستم وارد شوید یا اگر عضو نیستید ثبت نام کنید اینجا براي ثبت نام كليك كنيد